برديابرديا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

بردیا عمرم نفسم عشقم

مراجعه به بخش شنوایی سنجی بیمارستان لقمان حکیم (دومین بار)

1393/6/11 14:16
نویسنده : مامانی
778 بازدید
اشتراک گذاری

پسر م، دوشنبه 9/10/92 ساعت 8 صبح مجدداً همراه بابايي رفتيم بيمارستان لقمان حكيم. قطره خواب آور كه خيلي تلخ و بدمزه بود بهت دادن توهم همشو ريختي بيرون. مجدداً قطره بهت دادن. اگه اشتباه نكنم سه بار بهت قطره دادن. كم كم  داشت خوابت ميگرفت. برات لالايي  خوندم تا آروم بشي و كارشناس شنوايي سنجي بتونه كارشو انجام بده. جوابش كه آماده شد گفتن گوش راستش خوبه ولي گوش چپش نسبت به سه ماه قبل تغييري نكرده. بهتره كه اسكن گوش انجام بده. ديگه تقريباً خوابت عميق شده بود. اسكن گوش انجام دادن همه چيز خيلي خوب بود و هيچ مشكلي تو گوشات ديده نشد. پزشك متخصص گفت: اگه تا چند ماه ديگه حس كرديد كه خوب نميشنوه و گوشش سنگينه مجدد بايد تست بشه ولي به احتمال زياد مشكلي نداره و گوش چپشم بهتر ميشه. (خداروشكر هرچي بزرگتر شدي شنوايي گوشت بهتر شد) حالا ديگه خوابت خيلي عميق و سنگين شده بود. هركاري ميكرديم بيدار نميشدي. ديگه داشتم ميترسيدم. بابايي صورتتو شست، همش صدات ميكرديم تا بيدار بشي و خيالمون راحت بشه. بالاخره بيدار شدي. ماهم اومديم خونه مامان بتول. اون روز مامان بتول مهمون داشت. دختر عمه هام اونجا بودن. خاله فاطي، خاله مرضيه،خاله سميه و خاله سونيا هم اونجا بودن. خاله زهرا هم بعد از چند ساعت از سركار اومد اونجا. از خواب بيدار شدي ولي خيلي گريه كردي و بيقرار بودي. همش به خاطر اثر داروي خواب آور بود. دختر عمه برات اسفند دود كرد، گفت شايد چشم خوردي برات تخم مرغ شكوند. خلاصه بعد از چند ساعت آرومتر شدي. بغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)